- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زبانحال عبدالله بن حسن علیه السلام قبل از شهادت
یـازده سـالـهام و میـل پـریـدن دارم به هـوای سر کوی تو رسیدن دارم بین گودال ترا غرقِ بخـون میدیدم سوی تو من ز حرم میل دویدن دارم بخدا کشته شوم بهتر از این وضع بود به رهت، عشق تن خسته کشیدن دارم خون من ریخته بر پای تو و خرسندم مثل لاله به میان، سیر دمیـدن دارم من غزال تو شدم بین همه خوشحالم آهوی دشت تـوأم میل رمیـدن دارم باز برخیز مرا در بغل خویش بگیر بعد ازآن گو به من ای تشنۀ شمشیر بمیر
: امتیاز
|
زبانحال عون و محمد بن عبدالله با سیدالشهدا علیه السلام
گلهای زیـنـبـیـم و به پـایت فـتـادهایم سر بـر حـریـم قـدسیت آقا نـهـادهایم رگ هایمان ز خون علی موج میزند مـا از تـبـار جـعــفـر طـیـار زادهایـم ما را به عشق، مادرمان شیر داده است حالا که جان به کف به رهت ایستادهایم عالم تمام قـد همه مدیـون فـاطمهست ما جان به راه مادرتان هر دو دادهایم قـربانـیان عـشق ولی تـشنه لب شدیم مـا تــشــنـۀ زلال ولایـت ز بــادهایـم ما را به جـان مـادرتـان انتخـاب کن ما آمـدیم تا که به راهت سـپـر شـویم ما آمده به عشق تو بیبال و پر شویم با اذن مادر آمـدهایم سـوی تو حـسین مـا آمـده به نخـلـۀ مـادر ثـمـر شـویم ما بـیـقـرار عـشق تـو بـودیـم از ازل ما آمدیم تا که ز خـون دیده تر شویم ما آمـدیم در شـب ظلمت بـرای خود در آسـمان چـشم غـریـبی قـمر شویم ما را نگـاه رحـمـتـتان راه داده است ما آمـده به راه تو بیپـا و سر شـویم بنما قـبول تحـفۀ خـواهر که هدیه شد قـربـانـیان عـشق به راه تو فـدیـه شد مادر بگوشمان غم عشق تو خوانده است بـذر محبت تو به سیـنه نـشانـده است
: امتیاز
|
شهادت عون و محمد فرزندان عبدالله بن جعفر و حضرت زینب
دلشورهام ملاحت گلهای زینب است قـلبم پُر از محبت گلهای زینب است بعد از علیِ اکبر و قاسم، به طاق عرش نا باورانه صحبت گلهای زینب است هر روز در میان ملائک سخن به اشک از لحـظۀ شهادت گلهای زینب است آن یک بگـفت من نـوۀ حـیـدرم، بـزن امروز روز غیرت گلهای زینب است این گـفت مثل جعـفـر طیـار، پَر زدن پُر خون به عرش حاجت گلهای زینب است سر میدهیم و چشم و دل، ای خیل دشمنان هر سو، پُر از سخاوت گلهای زینب است آمد حـسین سوی شهـیـدان خـواهـرش بشکسته از مصیبت گلهای زینب است دستان کوچکی و «رئوفی» و صد گره احسان همیشه عادت گلهای زینب است
: امتیاز
|
رزم و شهادت عون و محمد فرزندان عبدالله بن جعفر و حضرت زینب
چشمِ دشمن کور از این سبک حضور زینب است این چنین مجنون شدن مدیون شور زینب است لحـظۀ ایثار و هنگام ظهـور زینب است روز اجـلال مقـام پُر غـرور زینب است هر که آمد سوی میدان گفت پور زینب است این دو سردارِ شجاع از نسل و نور زینب است این که باشد عون فرزند غیور زینب است دیگری نامش محمّد او سُرور زینب است رزمِ زینب زادهها طعنه به خیبر میزند این چنین جنگ آوری گویا به حیدر میزند همچو سیمرغی به میدان هر طرف پر میزنند آتـشـی بر سینـۀ لرزان لـشـکـر میزنـند ابتدای هر رجز حرف از پیمبر میزنند دم ز جنگ موته و پیکار جعـفر میزنند هر دو دم از حرمت زهرای مادر میزنند مرهمی با این رجز بر زخم کوثر میزنند پیـش چـشم دشمنان دم از دلاور میزنند ذکر یا حـیـدر مدد را هم مکـرر میزنند این همه شوق شهادت آرمانی مکتبی ست حاصل آموزش و درس و کلاس زینبی ست با حضور این دو کار جنگ بی سامان شده هم عدو لرزان شده هم بی رمق شیطان شده چشم زینب پشت ابر خـیـمهها پنهان شده چار قل می خواند و خود قاری قرآن شده یک طرف مادر از این رزمندگی حیران شده یک طرف از زخم چشم دشمنان نالان شده هم حسین بن علی در سینهاش طوفان شده هم که اهل خیمه مدهوشِ چنین میدان شده در حـرم افـتـاد نـاگـه نـالـه و تاب و تبی تـا خـبـر آمـد ز قـتـل نـوجــوان زیـنـبـی مادری داغ جـوان دیده میان خیمههاست در دل مادر خدا داند که غوغایی بپاست زد پر خـیمه کـناری و نوایش بی نواست او نگاهش بر ره برگشتن خـون خداست زینب اکنون منتظر مانده که گل های کجاست ناگهان دیدش که فصل نوحه و اشک و عزاست روی دستان برادر سورۀ شمس و ضحاست رفتن زینب ز احساس است و ماندن از وفاست دید زینب خـون به انـدام بـرادر ریخـتـه روی دوش دلبـرش گـلبرگ پرپر ریخته
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در شهادت عون و محمد
پیش پایت ای حسینم قرص ماه آوردهام هر دو سرباز دلیـرم بهر شاه آوردهام گرچه سربـازند لیکن از تبار جعـفرند ای برادر پیش پایت یک سپاه آوردهام پرچـم لشکر به دست کوچک آنان بده تا ببـیـنی دو علی در رزمگاه آوردهام از مـنـای عاشـقی تا کـربـلای عاشقی من دو قـربانی بسوی بـارگـاه آوردهام جنس خود ارزان فروشم قیمت چشمان توست هدیه هایم را به نذر یک نگـاه آوردهام خواهر زارت چه دارد غیر این مضجات خود ای برادر بر غریبی ات گـواه آوردهام کن قبول این داده را قابل ندارد ای حسین زندگی را پـای تو در قـتـلگاه آوردهام
: امتیاز
|
زبانحال عون و محمد بن عبدالله با سیدالشهدا علیه السلام
چه میشود که بگیری به دامنت سر ما را سر شکـسته همچون عـلی اکـبر ما را یقین که موی سپیدش سپیدتر شود از این اگر زمین بگذاری تو روی مادر ما را هم او که تحت لوایش شدیم شیعۀ زهرا و با ولایت حیدر سرشته جوهر ما را رقیه منتظر ماست پس به ما بده قولی به خـیـمهها برسانی سـلام آخـر ما را شبـیـه قـاسـم، دایی شـدیـم بال شکـسته بیا و جمع کن از روی خاکها پر ما را تمام آرزوی ماست: تیغـشان بشود تیز که پیش مرگ گلویت کنند حنجـر ما را به عشق اینکه نمانَد برای رأس تو نیزه خوشا به نیزه بدوزند پس سراسر ما را
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در شهادت عون و محمد
از ازل خورشید انور زینب است حـافـظ الـلـه اکـبــر زیـنـب است بعد زهرا روح کوثر زینب است پیـش پایش آسـمـان خـم میشـود مـرجـع تـقــلـیـد مــریـم مـیشـود محشر صحرای محشر زینب است یک زن اما لشگری را صف شکن یـکتـنـه بـاب الــمــراد پـنـج تـن منبریها! جان منـبر زینب است از امــام خـود حـمـایـت مـیکـنـد از گـنـهـکـاران شـفـاعت میکـند مادری از جنس خواهر زینب است در خـطرها بـال و پر را میدهد میرود خـون جـگـر را مـیدهـد فـانی عـشـق بـرادر زیـنـب است ای غـریـب کــربـلا جـانـم فـدات نه پـسر! دو نـوکـر آوردم بـرات بینخیمه زار و مضطر زینب است مـادری وقـتـی کـه دارد دو پـسر با خـودش هم تـیـغ دارد هم سپـر روضه خوان داغ مادر زینب است این دو تا هستند شأن من به جاست حرمتم ضرب المثل در کربلاست در حـفـاظ دو دلاور زیـنب است هر دو تا سیـراب از یک بـادهاند این دو آقـا زاده حــیــدر زادهانـد نه نـگـو! امـیـد آخـر زینب است تو نـرو گـودال! اینـهـا مـیرونـد هر دو با سربـند زهـرا میرونـد غـصـه دار دیـدۀ تـر زینب است بهتر این که وقت غـارت نیستـند میروم وقـتـی اسـارت نیـسـتـنـد موقعی که بین لشگر زینب است
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در شهادت عون و محمد
تمامِ هـستیِ خود را کفن کردم برایِ تو تـمـامِ هـسـتیِ زیـنب فـدایِ کـربـلایِ تو بمیرد خواهرت دیگر نگو از بیکسی و غم که خونِ این دو قربانی بریزم زیرِ پایِ تو اگر مثلِ علی اکبر هزاران تکـّه هم باشند نیایم از حـرم بیـرون عزیزانم فـدایِ تو خدا را شکر میبینم سرِ گلهایِ باغم را غروبِ غم شکفته در میانِ نیـزههایِ تو شمیمِ صبرِ زینب را تمامِ کربلا حس کرد نـوایِ نالـهام مانـده به خاکِ نـیـنوایِ تو حسابِ صبر و ایثارم بماند تا صفِ محشر دوایِ دردهـایِ من ظـهـورِ دلـربـایِ تو
: امتیاز
|
مناجات ماه محرمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
یا دست رویِ سیـنـۀ آزرده میزنی یا داد مثلِ پـیـرِ جوان مُرده میزنی داری کـنـارِ مـادرِ خود آه میکِـشی وقتی گلاب بر گُلِ پژمرده میزنی وقتی حسین میکشی آقا به جان تو آتش به اینهـمه دلِ افـسرده میزنی ما بیحساب وقفِ حسین توأیم و تو امضا به زیرِ نامۀ نـشمرده میزنی ما زنده میشویم در این روضهها، سَری بر مجلسی که بار غمت بُرده میزنی ما را که میکُشی چقدر رویِ سینهات با یادِ عمههای کتک خورده میزنی
: امتیاز
|
زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر مطهر بابا
تشنه بودم دشمنت فهمید و سقا را گرفت کودکی ساحل نشین بودم که دریا را گرفت با برادرها دلـم خوش بود اکـبر را زد و از نگـاهم آن عزیزِ اربـاّ اربـا را گرفت دید من گهواره جـنبان علی اصغـر شدم تیر را در چله کرد و کودک ما را گرفت کودکی هـای مرا طاقـت نـیـاورد آخـرش پیـش چـشـمم داخل گـودال بابا را گرفت روی خاک افتادی و تاریک شد بعد از تو دشت از شب ما لذت خـورشید فردا را گرفت پای نی با دیدنت خوش بودم اما برنتافت نیزه را برداشت از من آن تماشا را گرفت دیـد داری یـاد مـادر می کـنـی بـا دیـدنـم از تو و از عمه زینب باز زهرا را گرفت
: امتیاز
|
زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر مطهر بابا
بابا شکـست حرمت من، در طـفولـیت از حـد گذشت غربت من، در طفولیت پـیــریِ مـن بـرای هـمـه آشـکــار شـد دیدی خـمـید قامت من در طـفـولـیـت؟ در شام، دخـترت به تمسخر گرفته شد ای وای از خجالت من در طـفـولـیـت دستان زجر بود بزرگ و عجیب نیست تغـییر طرح صورت من در طفـولیت گیسو که سوخت، شانه به دردی نمی خورد شد شـانۀ تو حـسرت من در طـفـولیت تو چوب خوردی و به لبم مشت میزدم دارد دلـیـل، لـکـنت من در طـفـولـیـت گـیرم که گوشواره خریدی، چه فـایده! شد پـاره جـای زینت من، در طفولیت این تکه معجری که هنوز است بر سرم باشد گـواه عـصمـت من در طـفـولیت کاخ یزید را به سرش می کنم خـراب این است اوج قـدرت من در طفـولیت
: امتیاز
|
زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر مطهر بابا
سحرها تازیانه، خون دلْ شب خوردهام بابا تشر از زجر و خولى موقع تب خوردهام بابا لب تو خیزران خورد و لب من درد میگیرد که من چوب وفادارى ازاین لب خوردهام بابا مرتب شانه گیسویم نخورده هیچ عیبى نیست ولى کعب نى و سیلى مرتب خوردهام بابا غذاى سیر بعد ازتو نخورده عمه و من هم همین یک لقمۀ نان را معذب خوردهام بابا تو سنگ بى شمار از کوفه خوردى بر روى مرکب منم اندازه تو پشت مرکب خوردهام بابا نمی گردم جدا دیگر ز تو، حتی به جان دادن قسم بر چادر خاکى زینب خوردهام بابا
: امتیاز
|
مدح و مناجات با سیدالشهدا علیه السلام ( مناجات اول جلسه)
عاشقت غیر از این دعـا نکند از تو من را خـدا جـدا نـکـنـد جـز شـمـا از هـمه جـفـا دیـدم جـز شما هـیچ کس وفـا نکـنـد دامـن تـو گـرفــتــه دسـتــم را بـسـپـارش مــرا رهــا نـکـنــد کـور میمـیـرد آنکه فکـر کند مـجـلـست کـار کـیـمـیـا نـکـند عـاشـق تو گـرسـنـه هم مـانـَد وعـدۀ روضـه را قـضـا نکـند به خـداونـد هـیـچ پـلـک تـری حــق داغ تـــو را ادا نـکـــنــد کـاش میشـد بـرات میمـردم روضه و گـریـه اکـتـفـا نکـنـد تا شدی نصف روز، کاش کسی اینـچـنـیـن با "غـریب" تا نکند کاش اگر آسـمـان زمین افـتـاد چـکـمـه بر آن بـرو بـیـا نکـند خواب دیـدم تو بیکـفـن بودی من کـفـن داشـتـم؛ خـدا نـکـنـد پـســر دخــتــر حــبـیـب خــدا تو کجا و حـصیر کـهـنه کجا؟
: امتیاز
|
مناجات ماه محرمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
آقا بیا که سـخـت پـریـشان شدیم ما از کردههای خویش پشیمان شدیم ما از نور روی ماه تو دوریم و اینچنین بینور روی ماه تو حیران شدیم ما آقــا بـبـار بـر دل بـیـچـارۀ کـویــر آقا بـبـار که مـثـل بـیـابـان شدیم ما مثل کویر که خیره شده سمت آسمان محـتـاج یک عـنایت باران شدیم ما باران شدیم تا که محرّم رسید و باز با روضۀ حـسین مسـلـمان شدیم ما تا نـالـۀ بُـنـی رسـیـده به گـوشـمـان با گریه های فـاطمه گریان شدیم ما
: امتیاز
|
مدح و مناجات با سیدالشهدا علیه السلام ( مناجات اول جلسه)
ای گریه بر تو مایۀ آرامـشم حسین ناز تو را به جان ودلم میکشم حسین با اشک روضه صبح من آغاز میشود خیس است هرشب ازغم تو بالشم حسین ای کاش مستجاب نگردد دعای من غیر از زیارت است اگر خواهشم حسین من ابربغضهای فروخوردهام، که شد نام تو بهـترین سبب بـارشم حـسین در این محیط فتنه و جنجالها فقـط در زیر پرچـم تو در آسایشم حسین اندازۀ لیاقت هرکس به دست توست خاکم که بیتو لایق فرسایشم حسین در اوج بیسـوادیام اسـتاد میشوم وقتی که میشود هـمۀ دانشم حسین دل بستهام به لطف تو در امتحان عشق آمـادۀ ورود بـه هـر آتِـشـم حـسـیـن
: امتیاز
|
دوبیتی های شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها
چه سازم من به حالِ زارم عمه از آن سیلی ببین بـیـمارم عمه بگـو با بچـههـای شهـر طعـنه كه من بابای خوبی دارم عمه ****************** رقـیـه عـالـمی بـاشـد گـدایـش تمامِ عـمـرِ من گـردد فـدایـش خدا قـسمت کنی روزی ببـیـنم ضریح کوچک امّا با صفایش ****************** دلم بیتـاب میبـیـنم پـدر جان تو را نایـاب میبـینم پدر جان بـرای دیــدن قــدری نــوازش تو را در خواب میبینم پدرجان ****************** امان از دختری که خسته باشد و قلب کوچکش بشکسته باشد امان از دخـتـری، کنج خرابه سری بر دامنش بنـشسته باشد ****************** چرا خون، هر دو لبهای تو بسته؟ و خاکستر به موهایت نشسته؟ کجا بودی پدر که غرق خونی؟ بگو پیشانیات را کی شکسته؟ ****************** به قـربان سرت ای نـور دیـده یـتـیـمی همچو من عـالـم ندیده سر و خاکستر و لبهای خونی بگـو بابا سرت را كی بـریده؟ ****************** روزگاری که بی تو سر میشد دشمنِ خـیره، خیـره تر میشد هر کجا قصد ضربه بر من داشت عـمـهام زودتـر سـپــر میشـد
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها
بر طاق جنّان حك شده سیمای رقیه خـورشـید اسـیـرِ رخِ زیـبای رقـیـه مهـتاب كه شبهـا دل عـالـم بـربـاید یـك نـور ز رخـسارِ دل آرای رقـیه دل درحرمش سجده كنان حلقه به گوش است چون منـتـظرِ بخـشـش فردای رقیه گر هر دو جهان ابر شود اشك بریزد یك قـطـره ز هـر آبـلـۀ پـای رقـیـه هر کس نگـذارم به دلـم پای گذارد زیرا كه حـریـم دلِ من جـای رقـیه او راه رود اهلِ حـرم مستِ نظاره اشـكِ پـدرش از قـد و بـالای رقـیـه در عمر کمش آینۀ حضرت زهراست این گونه شـباهـت غـم بـابـای رقـیه با این كه غم كربوبلا سخت گران است سنگینتر از آن ناله و غمهای رقیه
: امتیاز
|
زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها قبل از شهادت
دوای گـریـه به حـالم طبـابتی دارد دلم به روضۀ امشب چه عادتی دارد حضور دل، دل مضطر، و اشک دریایی يقين كه فاطمه بر من عـنايتی دارد ز دست خسته پَرِ چادرش نمیافـتد به سـن کـوتـهش اما نجـابـتـی دارد مصیبتی به بلـندای دیدن سر نیست وداع غـنـچۀ پـرپـر حـكـايـتی دارد تمام عقدۀ ما سن و سال اين بيبيست مگر كه سيلي بر او حلاوتی دارد؟ دو چشم تار و کبودی صورت ماهش ز شـرح سيـلی مـادر اشارتی دارد به ساق پای شکسته، قسم به قدّ خم كجا سه ساله چنين قد و قامتی دارد؟ دلم به لرزه درآمد خرابه غوغا شد يزيد از این همه غم خواب راحتي دارد؟ رقیه سر به بغل ناگهان زمین افتاد میـان ذکـر پـدر هـم عـبـارتی دارد تـمـام صبـر رقـیـه، مـرا بـبـر بـابـا مگر که این دل تنگم چه طاقتی دارد؟
: امتیاز
|
زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها قبل از شهادت
روزگاریست که با گریه هم آغوش شدم در پـی آیـنـهام؛ آیــنـه بـر دوش شـدم هیچ کس از من آواره سراغی نگرفت در خـرابـات غم انگار فـراموش شدم به گمان همه از خستگیام خوابم برد غافل از آن که من از هجر تو بیهوش شدم بین هر کوچه و هر طعنهای و هر سیلی هرکجا از تو خبر بود همه گوش شدم آه فـریـاد رسـم شـد که طبـیـبـم بـرسد تا زدم بوسه به لبهای تو خاموش شدم
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها
قدری مرا به سوز غـمت استحاله کن این ظـرف بیعـیار دلـم را پـیـاله کن شـاعـر شـدم غــزل بـنـویـسـم بـرای او آن لحظهای که رشتۀ فکرم گسسته شد همچون کـبوتران حرم دسته دسته شد صـبـح ازل نــوای لــبــم یـا رقــیـه بـود وقـتی مـیان فـکـر و خـیـالـم قـدم زده یعـنـی محـاسـبـات دلـم را به هـم زده باز این چه شورش است و که در اوج واهمه ست زیـبـاترین سـتارۀ حـیـدر، فـرشته بود آری، شبیه حضرت مادر، فرشته بود روح الامـین فـقـط در این خـانه میزند از مهر و عاطفه چه بگویم، لبالب است تـنهـا دلـیـل روشـنی راه مـذهب است زینب خودش که هر دو جهان مبتلای اوست با خـنـدهاش دو کار فـریـبـنـده میکـند دل را به آه قـدسـی خود زنـده میکند گـل در کـنـار هـاله احـساس دیـدنیست
: امتیاز
|
زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر مطهر پدر
بـا کــاروان نـیـزه سـفـر میکـنم پـدر با طعـنههای حـرمله سـر میکـنم پدر مانـنـد خواهـران خـودم روی نـاقـهها در پیـش سنگ سیـنه سپر میکنم پدر از کــوچــۀ نـگــاه وقــیـح یـهــودیـان بـا یـک لـباس پـاره گـذر میکـنم پدر حالا برو به قصر ولی نیمه شب تو را بـا گــریههای خویش خبر میکنم پدر این گریه جای خطبه کوبنده من است من هم شبـیه عـمّه خـطر میکـنم پدر بــا دیـدن جـراحت پـیـشـانی ات دگـر از فکر بوسه صرف نظر میکنم پدر شـام سـیـاه زنـدگی ام را به لـطـف تو خورشید روی نیـزه سحر میکنم پدر امشب اگر که بوسه نگیرم من از لبت در این قـمار عـشق ضرر میکنم پدر
: امتیاز
|